توجه به عناصر متافیزیکی یا خرافه هایی که بر اساس نگرش های انحرافی در پاره ای اشکال دین ورزی شکل می گیرد، نه فقط در ایران که این روزها در ایالات متحده نیز افکار عمومی را به خود جلب کرده است.
هارولد کمپینگ
جامعه امریکا که به جامعه ای دین مدار و در برخی لایهها به گرایشهای تند و افراطی مسیحی شهره است، چندان انتظار تحقق این وعده را نداشت اما با تبلیغاتی که تعدادی از مجلات و شبکههای رادیویی و تلویزیونی به راه انداختند، توجهات به این سمت معطوف شد و عمده مردم با انبساط خاطر منتظر رسیدن ساعت 18 نشستند تا ببینند آیا شهاب سنگی به زمین اصابت میکند و یا تکه ای از خورشید به یکباره از سطح خود جدا میشود و فرومیافتد و یا...؟
این خبر چنانچه تا ساعت 18 آن روز نقل محافل بود و به نقل گویی و قصه بافیها نزد اقشار مختلف تبدیل شده بود، پس از آن ساعت به یک خرافه کامل تبدیل شد و عبرتی شد برای کسانی که بدشان نمیآمد حرف کشیش امریکایی درست از آب دربیاید و جهان یکسره گناه آلود و اخلاق گریز امروز یکجا بلعیده شود و به قولی آخرالزمان از راه برسد. شاید چپهای امریکایی هم از این فرصت استفاده کرده و بدترین فحشها را نثار سردمداران وقت کرده و بدبینیها و مخالف خوانیهای همیشگی شان را به خورد بخش خرافی جامعه داده و از این بلوا نان و حلوایی به هم زده باشند.
به هر ترتیب نظریه آخرین روز حیات زمین در 21 می 2011 نقطه پایانی شد بر تفکرات و باورهای خرافی در امریکا که اگرچه مایههای تفریح و تفرج مردم را نیز فراهم کرد ولی در میان همین جنجال و سروصدا، آهسته راهش را گرفت و از حوزه عمومی رخت بربست و شاید به حیاتش تا واپسین روز حیات تنها در محدوده شخصی افراد ادامه دهد. حالا اظهارنظر جدید هارولد کمپینگ که از همه معذرت خواهی کرده و تاریخ جدیدی را برای پایان جهان اعلام کرده، حتی به سختی میتواند به حوزههای شخصی و درون دل افراد نفوذ کند و دیگر کمتر کسی برای او تره خرد میکند.
کمپینگ توضیح نداده که چرا پیش بینی قبلی اش محقق نشده است ولی گفته که اشتباهی در محاسبات خود داشته که حالا آن را اصلاح میکند و تاریخ جدید حیات روز دیگری است. این روز دیگر هر روز و ساعتی که باشد چندان اهمیتی ندارد چرا که اندیشه و فرضیه این کشیش امریکایی جایگاه خود را از دست داده و ذره ای اعتبار ندارد.
خاستگاه پیش بینی او دین مسیحیت و تفسیری بود که از انجیل به دست داده بود. تفسیری خوشبینانه یا بدبینانه با سوءاستفاده از این باور اعتقادی که "در زمان پایان جهان حضرت عیسی بار دیگر ظهور خواهد کرد". درواقع کشیش کمپینگ با درنظر گرفتن یکی از مهم ترین و امیدبخش ترین باورهای دین مسیحیت نزد مسیحیان، دست به کاری زد که حتی ضربه ای به پایههای دینی و فکری جامعه مسیحیت به حساب میآید. کمپینگ گفته بود، در این تاریخ (21 می) دو درصد از مردم جهان به بهشت میروند و مابقی ساکنان زمین نیز به مکان دیگری منتقل میشوند.
در گذشته نیز مبلغان زیادی از نزدیک بودن پایان جهان سخن گفته و یا از جنگهای آخرالزمانی و نزاع شرق و غرب و مسیحیت و اسلام و... دم زده بودند. کمپینگ 81 ساله حد نهایی را اختیار کرده و یکباره از پایان جهان سخن گفته بود. اما این پایان کار نبوده و نخواهد بود. در روزهایی که کشیش امریکایی پیام خود را از طریق یک شبکه رادیویی مذهبی به جهانیان اعلام میکرد، در این سوی جهان یعنی ایران بحثهای داغی درمورد جن گیری و رمالی و ظهور خفی و جلی و بازار مکاره پیش گویان افراط گرای مذهبی طرح میشد؛ بحثهایی که نه در عرصه عمومی بلکه در عرصه دولتی و رسمی شکل گرفت و از آنجا وارد حوزه عمومی جامعه ایران شد.
در حقیقت بزرگ ترین تفاوتی که میان اندیشه به اصطلاح انحرافی در امریکا و ایران دیده میشود، شکل گیری آنها در همین دو ساحت متفاوت است. بحث امروز در ایران که البته از زمان مباحثهها و مناظرههای انتخاباتی سال 88 مطرح شد و حالا به دلایلی سر باز کرده و اوج گرفته است، نحوه زیست و پرورش این باورها در سطح فوقانی حاکمیت و نگرانی از گسترش آنها در همان ساحت و سپس رسوخ به لایههای زیرین اجتماع است.
البته کشیش کمپینگ با محاسبات ریاضی گونه خود توانسته بود در کشورهای روسیه، افریقای جنوبی و ترکیه نیز مریدان و طرفدارانی پیدا کند. او استدلال کرده بود که: "تاریخ 21 می را از آن رو پایان تاریخ اعلام کرده ام چون این روز 722 هزار و پانصدمین روز پس از تاریخ اول آوریل 33 سال پس از میلاد حضرت مسیح است. این تاریخ روزی است که حضرت مسیح را به صلیب کشیده اند و عدد 722 هزار و 500 از ضرب سه عدد مقدس پنج، 10 و 17 به دست آمده است (البته این اعداد را باید دوبار در هم ضرب کنید)"
در این سو آنچه از جانب جریان موسوم به انحرافی در دولت ایران مورد انتقاد واقع میشود، فارغ از ضرب و تقسیمهای ریاضی گونه و براساس نظرات متافیزیکی و رازآلود پدید آمده و به ترویج پاره ای عجایب در جامعه اقدام میکند. پس از انتشار سی دی مستند "ظهور نزدیک است" که حرف و حدیثهای زیادی برانگیخت، چند روز پیش این خبر در رسانهها پیچید که یکی از سران جریان انحرافی به برخی نزدیکان خود گفته است به زودی اتفاق مهمی رخ خواهد داد که روند حوادث را در کشور به سود این جریان تغییر خواهد داد. ظاهرا وی این خبر را از منابع خاص و متصل به غیب خود به دست آورده بوده اما نگفته بود قرار است چه اتفاقی طی چند هفته آینده رخ بدهد.
پس از آن گمانههای متعددی در رسانهها و افکار عمومی شکل گرفت و دهان به دهان چرخید تا امروز جامعه تحت تاثیر یک باور نامشخص و بی توجه به اصول عقلی و واقعی، انتظار رخدادهای بزرگی را در نیمه خرداد 1390 بکشد. یکی از موضوعاتی که در این بین مطرح شده، موضوع ظهور خفی است که ظاهرا چند ماهی است توسط این جریان مطرح می شود. این جریان معتقد است: بر اساس برخی روایات قبل از ظهور امام زمان (عج)، ایشان به صورت مخفیانه در مدینه ظهور کرده و بین یک تا سه سال مقدمات خروج خود و اعلام علنی ظهور را فراهم خواهند کرد. بر این اساس، ظهور خفی در مدینه رخ داده و تنها اصحاب خاص حضرت از آن مطلع و به بهانه حج به حجاز رفته، با حضرت بیعت میکنند. حاکم حجاز نیز از ظهور خفی آگاه شده و برای تضعیف آثار آن، تعداد زیادی (بیش از 20 نفر) را به عنوان مهدی جعلی مطرح میکند.
فارغ از صحت و سقم این روایات، گویا سران جریان انحرافی معتقدند که ظهور خفی در حال انجام است و در ماه رجب امسال (14 خرداد امسال) شاهد ظهور خفی خواهیم بود.
شاید اگر تراوشات منابع ایرانی و آن کشیش امریکایی را یکجا تحلیل و بررسی کنیم، به این نتیجه برسیم که میتوانیم احتمال 50 درصدی را برای وقوع یک اتفاق خارق عادت و خارج از اراده انسانی برای جهان درنظر بگیریم. اما سخن اینجاست که این مباحث در کدام عرصه شکل میگیرد. در عرصه عمومی یا عرصه دولتی؟ حضور این دست تفکرات در عرصه عمومیدر حوزه اختیار و اراده عمومیجامعه است ولی تولد و باروری آن در حوزه رسمییا دولتی و سپس نفوذ آن به لایههای اجتماع، خارج از اراده جامعه. این شاید مهم ترین تفاوت میان دو سویه مذهبی – خرافی است که اخیرا در امریکا و ایران خبرساز شده است.
شایسته اسدی
منبع : فرج 12
نظرات شما عزیزان: